دلم یه عالمه سوال بی جواب داره...
جواباشم فقط یه نفر داره...
راستی راستی فردا اومد ازش جدا شدی...؟
میگن خیلی وقته آواره ی کوچه ها شدی...
واقعا شبا زیر بارون می خوابی...؟
حتی نذاشت یه بار تو کوچشون بخوابی...؟
تیغو رو روگهات کشید بدون حرف...؟
دم آخر اشکاتو دید, یا که رفت...؟
واقعا چارپایه کشید و پشت سرشو نگاه نکرد...؟
آخه مگه میشه؟,حتی با جسم تو وداع نکرد...؟
چرا دستات سرده سردن؟
راسته که دکترا جوابت کردن...؟
یادته آخرین کبریتو کشیدی تو مسیر باد...؟
چی شد؟ کسی خبری ازش بهت نداد....؟
یادته گفتی فقط آرزومه بارون بباره رو تنم؟
یادته گفته بودی تنها ترین تنها منم؟
اگه اینا رو گفتی و همش یادته....
واسه اون قلب و عشق پاکته....
تو حقیقت عشقو نوشتى تو یك كلام. . .
"فردا باید از هم جدا بشیم"
والسلام
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |